عزیزم تولدت مبارک

عشق من به تو  هر روز با طلوع خورشید از نو اغاز میشودو قلبم مملو از هزاران هزارتپش سرشار از عشق است برای همیشه برای ابد.ماه رمضان در حال تمام شدن بود روز تولد تو نزدیک و نزدیکتر میشدمن در این ۹ ماه بارداری خیلی سختی کشیدم ولی تمام اون لحظات به تو فکر میکردم باعث میشد که سخترین چیزها را تحمل کنم  ارین عزیزم۲۸ شهریور۸۹ با تولد تو زیباترین روز زندگیم شدتو با امدنت شوق وشور را به خانه ما اوردی تو ساعت ۱۰ صبح به دنیا امدی مامان خواست بی حسی موضعی بشه چون دوست داشت لحظه تولد تو رو ببینه وقتی صدای گریه تو در اتاق عمل پیچیدحس کردم خوشبخترین مادر روی زمین هستم بعد از عمل صورت ماهت را دیدم چقدر شبیه باباتی عسلم خیلی اروم بودی وقتی برای اولین بار خواستم بهت شیر بدم  اون لحظه شیرین ترین لحظه زندگیم بود.عزیز دلم روز اول تولدت توخیلی اروم بودی من خوشحال بودم که خدا یه پسر اروم بهم داده بچه تخت بغلیم یه دختر بود که  هی گریه میکرد ولی تو خیلی اروم بودی ساعت ۳ روز تولدت همه برای دیدنت اومدن وهمه از شباهت تو به بابات تعجب کرده بودن فردای روز تولدت من وتو به خونه مامانی رفتیم بابا برات یه گوسفند قربانی کردمن وتو تا یک ماه خونه مامانی موندیم تو خیلی بیقرار بودی وشبها گریه میکردی من ومامانی تا دیر وقت بیدار بودیم بعد از یه ماه ما به خونه خودمون رفتیم وشب بیداریهای من ادامه داشت تو خیلی گریه میکردی گریپ میکسچر هم بهت میدادم ولی فایده ای نداشت بعضی شبها بابات هم بیدار میکردم تا تو رو نگه داره اینقدر بغلت میکردم ومیچرخوندمت تا خوابت ببره عسلم 

اتاق ارین

دردانه من مامان با هزار امید و ارزو برات وسایل اتاق میخرید یه روز از روزای ماه رمضون دایی ابوالفضل و مامانی اومدن و وسایل اتاقت راچیدن تخت وکمدت ابی انتخاب کرده بودم وپرده های اتاقت هم خاله زهرا برات دوخته بود را به اتاقت زدیم اتاقت خیلی خوشگل شده عزیزدلم مامان همش میره تو اتاقت و با خودش میگه کی میشه که تو بیای وبتونی تو تختت بخوابی و با اسباب بازیهات بازی کنی وهر روز با ذوق و شوف میرم ویه چیزی برای اتاقت میخرم

اولین تکون

اولین تکونت را در ۱۵ هفتگی حس کردم تو از اول هم خیلی شیطون بودی عزیز دلم۰شکم مامان روز به روز داره بزرگتر میشه ومامان لحظه شماری میکنه برای دیدن روی ماهت۰

صدای قلبت

در ۲ ماهگی برای اولین بار رفتم سونو گرافی و صدای قلبت را شنیدم اون روز خیلی استرس داشتم ولی وقتی خانم دکتر گفت صدای قلبت شنیده میشه خیلی خوشحال شدم

پسر خوشگل مامان

۲۹ بهمن۸۸ وقتی دو تا خط قرمز روی بی بی چکم دیدم انگار قشنگترین خط قرمززندگیم را می دیدم اون روز از خوشحالی نتونستم به ازمایشگاه نرم چون میخواستم از بودنت مطمئن بشم بعد از گرفتن جواب که مثبت بودیه جعبه شیرینی خریدم و به خونه مامانی اینا رفتم اونا هم خیلی ا ز اومدنت خوشحال  شدن عزیز دلم.